مطالعات گذار بر خلاف پیشینه انواع دیگر نگرشهای نظاممند به نوآوری، بر پایههای قدرتمند ارکان نظری علوم اجتماعی تکیه زده است. خوانندهای که با مطالعات گذار میخواهد آشنا شود، دو راه دارد: یا بهطور سطحی از طریق آشنایی با کلیدواژههای آن به بررسی مقالات منتشره در این خصوص بپردازد و یا با شناخت عمیق از ریشههای نظری آن در مکتبهای علوم اجتماعی، درک واقعی از این مکتب به دست آورد. ما ضمن اینکه امکان درک قابل قبول از پیشینه مطالعات گذار را بدون شناخت کامل از مبانی فلسفی آن رد نمیکنیم، به خوانندگان کنجکاوتر پیشنهاد میکنیم این فصل را به دقت بخوانند تا با عمق بیشتری بر حوزه مطالعات گذار به پایداری تسلط یابند.
۲-۲ عدمتطابق پیشینه مطالعات گذار با روشهای متعارف مطالعه نظریهها
برساختهای نظری دارای هویتی تکاملی هستند؛ یعنی در طول زمان تکون مییابند. مطالعات گذار این ویژگی را با به هم پیوستن نظریههای گوناگون در طول زمان به نمایش میگذارد. سواکل و همکارش (Sovacool & Hess, ۲۰۱۷) در پژوهشی مشخص کردهاند که از ۹۶ نظریه مختلف در قلمروی گذارهای اجتماعی-فنی استفاده شده است. این نظریهها در محدوده ۲۲ دیسیپلین هستند که مهمترین آنها اقتصاد تکاملی (Nelson & Winter, ۱۹۸۲)، نظریه سیستمهای پیچیده (Rotmans & Loorbach,۲۰۰۹)، نظریه وابستگی به مسیر و قفلشدگی (Unruh, ۲۰۰۰)، چرخه بلند انقلابها (Freeman & Louca, ۲۰۰۱) و کارلتا پرز (Perez,۲۰۰۰)، اقتصاد صنعتی و نظریه چرخه حیات فناوری (Utterback, ۱۹۹۴)، نگرش سیستمهای نوآوری (Bergek et al., ۲۰۰۸)، جغرافیای اقتصادی (Asheim et al.,۲۰۱۱)، مطالعات علوم و فناوری و سیستمهای فنی بزرگ و ساخت اجتماعی فناوری (Bijker et al., ۱۹۸۷)، نظریه اتحادهای حامی (Sabatier & Weible, ۲۰۰۷)، نظریه نهادگرایی نوین (Powell & DiMaggio, ۲۰۱۲) و بالاخره مسئله قدرت سیاسی در گذار (Smith & Stirling, ۲۰۱۴) میباشند. بنابراین حوزه مطالعه ما یک مجموعه نظری با سرشاخههای بسیار متنوع است که امکان دارد به مثابه کلاف درهم پیچ، پژوهشگر را سردرگم سازد. برای مطالعه بیشتر لطفا به فایل کتاب مراجعه کنید.